تندیس اندوه | ||
سلام سالنامه ای کهنه دفترچه همیشه نو سلام بهار،اردیبهشت سلام،بلوغ تابستان شهریور سلام سلام پاییز،سلام مهر،مهربانی سلام سلام اسفند زمستان،ای پیراهن تیر سالنامه چقدر از دوستی ما می گذرد یادت هست؟ کم و زیادش فرقی نمیکند گاهی دلم می خواهد این دوستی همین لحظه پایان پذیرد لحظه هایی هم دوست دارم تا رسیدن به آرزوهای قشنگ ادامه و ادامه پیدا کند. همیشه هنگام پاییزت خیابان از برگهای ملون فرش میشوند هنوزم بامها از سفیدی برف اسفندت روسفید میشوند. اینک گلدان ها از بهارت لبریزند... سبدها از تابستانت سرشار... این حکایت ورق زدن توست راستی سالنامه تو یش می روی و من پیر میشوم... این چه منطقی ست؟ میگویند زندگی چون جویبار جریان دارد... اما گاهی تقدیر تو را چون قطعه سنگی بزرگ بر سر آبراهی میگذارد تا هر روز در این جریان رو به فرسایش روی... چقدر این کهنه آه های من بیهوده کشیده میشوند.. چرا دیگر کودکی آغاز نمی شود؟ خطاهای جوانی شیطان نمیشوند و بازی نمیکنند؟ نمی دانم چندتای دیگرت را خواهم خرید اما میدانم روزهای رفته ات باز نمی گردد... و باز هم به امید روزهای خوب تو را خواهم خرید.. باز هم سلام سالنامه تنها نوشت لطفا کپی نکنید [ یکشنبه 91/12/27 ] [ 11:50 عصر ] [ jila shams ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |