سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تندیس اندوه
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

بچه جریمه هفت سین

بچه که بودم

 

 

از جریمه های نانوشته که بگذریم

سلمانی و ساعت و سیب

سکه و سلام و سکوت

و سبزی صدای بهار

هفت سین سفره ی من بود

بچه که بودم

دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت

که آخر هیچ قصه ای به خانه نمی رسید

بچه که بودم

تنها ترس ساده ام این بود

که سه شنبه شب آخر سال

باران بیاید

بچه که بودم

آسمان آرزو آبی

و کوچه ی کوتاهمان

پر از عبور چتر و چلچراغ و چلچله بود

 


[ سه شنبه 91/11/17 ] [ 3:30 عصر ] [ jila shams ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 52613

کـُدِ مـوزیکـ هاـۓ رویـایے